محل تبلیغات شما



دیروز روز خیلی عجیبی بود

شایدم روز عجیبی نبود من خودم تبدیلش کردم به یه روز عجیب

اتفاقا دیشب داشتم همینو میگفتم به بچه ها نمیدونم اصلا خودمو نمیفهمم وقتی میدونم تو یه زمینه ای خودم میلنگم چه اصراری دارم که به بقیه دلداری بدم

دیروز وقتی داشتم با عاطفه در مورد رابطه و حال عجیبش حرف میزدم هر لحظه حال خودم بدتر میشد

من حق نداشتم اونقد خودمو اذیت کنم

اره من ادم بدیم که حسودیم شد ولی خدا میدونه که حتی یکذره هم تو حرفایی که بهش زدم نیت بدی نبود ولی خودمو نابود کردم

وقتی اون داشت در مورد قانون جذب صحبت میکرد به اوج حال بدم رسیدم

احساس تنها بودن تو عالم همه وجودمو گرفت

دیگه از لحظه ای که ازش جدا میشدم از مترو تا خوابگاه بدون اینکه بخوام اشکام سر میخورد رو گونه هام

رسیدم رفتم زیر پتو زار زدم

بعد تب کردم

لرز همه وجودمو گرفت

از شدت برخورد دندونام به هم دیگه درد میکشیدم

حالم با مرگ خواستن زیاد تفاوت نداش

خدایا چرا اخه؟

چرا من اینقد عجیب شده اوضاعم

کبکی که سرشو فرو کرده تو برف راستشو بخوای دیگه طاقتش تموم شده دیگه نمیدونم تا کی و کجا قراره این وضعیت ادامه پیدا کنه

یا حق


تهی یه اهنگ داده اولش میگه چیشد دلت خواست

منم دلم خواست

من خیلی دلم میخواد من این روزا خیلی چیزا دلم میخواد دلم یه چیزیایی میخواد که یه روزی خیلی برام بدست اوردنشون راحت بود مث یه خوشحالی از ته دل یه خنده که برای یه لحظه نباشه

دلم اونقد گرفته که فقط در وصف خودم میتونم بگم لبریز شدم

دلم یه کسی رو میخواد که بتونم باهاش صحبت کنم سفره دلی رو که با خودم عهد کردم پیش کسی باز نکنم دیگه داره زیادی بزرگ میشه دیگه داره زیادی پهن میشه دیگه برام بزرگه میزنه به گلوم راه نفس کشیدنم گاهی سد میشه

میدونی چیه هر بار که میخوام با یکی بالاخره تقسیم کنم بعضی چیزا خیلی زود بهم ثابت میشه باید خفه شم و مث همیشه و گاه بیش از پیش بریزم تو خودم

خیلی زود کشیده میشم به سمت سرویس بهداشتی طبقه منفی یک ساخمون یک و تو ایینه به خودم زل میزنم و یک بار دیگه به خودم قول میدم خفه خون بگیرم اشکامو پاک میکنم و قسم میخورم که باز از قبل پر تر میشم و به دردهام یه درد به اسم بی اعتمادی به اسم پر از خالی بودن اضافه میشه

نمیدونم چرا تا میام به کسی عادت کنم بهم ثابت میشه من نباید به کسی عادت کنم

هیچکس منو دوست نداره 

هیچکس

من دلم گرفته بدجور هم گرفته هر روز هم داره اوضاعم بدتر میشه دارم تبدیل میشم به یه سنگ که شاید دیگه هیچ راه برگشتی نداره

اومدم ابراز تنفر کنم از ادمایی که اذیتم میکنن

از تیکه ها از کنایه ها

اومدم برای ابراز نفرت

اومدم بگم منم دلم خواست

اومدم بگم منم دل دارم

لعنتی ها من یه دخترم

لعنت به همه تون

مهدی ازت متنفرم

قهرمانی ازت متنفرم

کاظم زاده ازت متنفرم

سوپری ازت متنفرم

هه الهه از توام متنفرم از همه تون بدم میاد

ببخشید که اینقد بدم که تو رو هم ناراحت میکنم وبلاگ عزیزم

یا حق


سلام وبلاگ

اومدم از ترس بگم

من خیلی ترسوام

من از خیلی چیزایی که ممکنه پیش بیاد میترسم

من حتی از کوچیک ترین واکنش اطرافیانم هم میترسم

من از درد بابا میترسم

از حرفای مامانم میترسم

از قضاوتای ادمای میترسم

از نگاه بقیه میترسم

از شرمندگی میترسم

از بی جواب موندن میترسم

از گناه میترسم

من از اینده میترسم

از این یکی وحشت دارم

من از دل شکسته میترسم

از ندونم کاری میترسم

من از عالم و ادم میترسم

من میترسم و طوری رفتار میکنم که انگار شجاع ترین ادم دنیام

من خیلی میترسم خیلی

"من هستم یک ترسو"

یا حق


سلام

 

به عمه زنگ زدم

با شنیدن صدام زد زیر گریه،درحالی که اون و من بلند بلند پشت تلفن  گریه میکردیم صیادو پیش میرفتم و قدم میزدم

فقط تونستم پشت تلفن حق حق کنم

دوسش دارم

چقد که ترسیدم از این چیزا تمام این دوسال

چقدر که دوری کردم

اینکه تو دل همه اون چیزاییم که دوسال ازشون فرار کردم بهم هم شهامت میده هم ترس
ترس و شهامت روبه رویی با مشکلات

خبر خوب این روزهای داغون اینه که دارم عمه میشم!

دارم هفته بعد میرم بجنورد برای .

این هفته نتونستنم برم زنگ زدم کنسلش کردم،استنداپ دارم

خوشم میاد هیچ وقت هم کم نمیارما

بعد از تاتری که بازی کردم تو دانشگاه همه به عنوان یه شخصیت کمیک با توانایی بالا برای خندوندن و لبخند به لبهای ادما اوردن ازم تو انواع مراسمات استفاده میکنن.هه

اره خب من اینجوریم

اره خلاصه اخبار مهم ایناس فعلا

استند اپ،چهارشنبه های عجیب،عمه،رفتار محمد وقربون صدقه هایی که واقعا انتظارشو نداشتم(هنوزم شدیدا حس میکنم پای بابا در میونه،احتمالا باهاش صحبت کرده)،دلتنگی بی حد و نصاب برای بابا،روز مادر.،و بجنورد

الا بذکرالله تطمعن القلوب

یا حق


سلام وبلاگ

اومدم بگم انگار داره یهچیزایی عوض میشه

انگار داره یه اتفاقیی میفته

از ته قلبمارزو دارم وقتی پسا های بعدیمو میزارم از بهبود ماجرا حرف بزنم

یه روزنه هایی داره برام رو به روشنی رو به امید باز میشسه که خودمم نمیدونم چطور میشه بهشون نگا کرد چطور ازبشون به برداشت برسم ولی خب دیگه همین که تنها ترین ادم روی زمین نیستم حس بهتری رو درم ایجاد میکنه

میدونی چیه وقتی به حس خوبی که به بابام و سعید دارم فک میکنم تک تک سلولبای بدنم لبخند میزنه

وقتی به بابام فک میکنم و اینکه چقدر دوسش داارم دلم قنج میره

واقعا اگه یه روز بابام  رو نداشتم باید چیکار میکردم

حالا دیگه واقعا بابام ینی دنیام

وبلاگ برام دعا کن

وزهای خیلی سختی پیش رو دارم

یا حق

 


سلام

سلاک وبلاگ

دیدی چیشد؟

دیدی دنیا یه جوری چرخید که من و تو رو برای هم غریبه کرد از هم دورمون کرد

دلم حقیقتا گاهی بدجور برات تنگ میشه

ولی همین حس اینکه دلم نمیخواد بیام حرفای تکراری از زندگی نابودم بزنم

دلم میخواد بیام و بتونم از دیدن فیلم تو سینما برات بگم

از تصمیم برای رفتن به رشته ی هنر از دل به دریا زدن

دلم میخواد چیزای قشنگ تر بگم

خسته شدم

خسته

دارم کم میارم

دلم میخواد برم گوشه دنیا رو پیدا کنم بشینم تو اون گوشه دلم میخواد پاهامو جمع کنم تو دلم سرمو بزارم روش گریه کنم

 گریه کنم

تنها یتنها

همه ادمای مهم زندگیم دارن اهمیتشون رو از دست میدن

اصلا ه حالتی داره میشه زندگیم

ینی داره یه جوری پیش میره ک خودمم نمیفهممش

اصن یه وضیه

کلا عوض شدم

اومدم از عوض شدنم برات بگم رفیق قدیمی

دختر متفاوتی شدم

جالبه که گاهی تو کف خودمم میمونم چطور میتونم اینقدر خوب نقش بازی کنم

راستش به نقطه ای رسیدم که نمیدونم واقعی کدومه

نمیدونم رول چیه واقعیت چیه

نمیدونم اینی که اینجام واقعیتشه یا اونی که اونجا هستم

واقعیت خودمو هم گم کردم

خانوم دکتر میگه افسرده شدم

افسرده؟؟؟

همیشه فک میکردم یه شکل دیگه باشن

نمیدونم

ولی وبلاگ دوست دارم باهات حرف بزنم بیشتر حرف بزنم ولی واقعا نمیتونم

هنوز نمیتونم

یا حق


سلام

حالا دیگه 21 سالمه به نظرم وقتشه احساس بزرگی کنم

که البته با وجود درد هایی که دارم تحمل میکنم چیزایی که به روی خودم نمیارم

خودکشی های نافرجام دلیلی بودنم

بابام

واقعا دیگه نمیتونم دلیلی برای بودنم بیدا کنم

بسته های قرصی که یه شبه میخورم به امید ندیدن صبح قک میکنم دیگه بزرگ شدم

ولی بدجور داره چرخ زندگی برام سخت میچرخه

تبدیل شدم به یه ادم عبث

یه ادم بی فایده

اه

باید برم

من یه دختر 21 ساله ی بزرگم

خیلی بزرگ

یا حق


سلام وبلاگ قشنگ من

سلام تنها حریم من.

سلام دنیای من

سلام خود خود من

ناجور داره میشه ،داره همه چیز ناجور میشه

دارم سعی میکنم بیخیال باشم این تنها کاریه که از دستم بر میاد

فقط خدا میدونه چه ها که از سر نمیگذرونم

فقط خودش میدونه سر بنده اش چه ها که نمیاد

تختمو عوض کردم

یه لحظه دلم خواست مث قدیما شروع کنم به اطلاعت دادن

دلم الان خیلی چیزا میخواد

دلم یه ادم میخواد که بیاد تو ذندگیم که منو نشناسه نه الهه نامی نه منی نه هیچی هیچی از من ندونه شروع کنم به گفتن شروع کنم به حرف زدن باهاش بدون اینکه ذره ایبه این فک کنم که الان گفتم چیشد چه فکری کرد

بعد چی میشه

اخ که چقد چیز های زیادی وجود داره که میخوام و نیست

هی تویی که تو کامنت خودتو معرفی کردی اره درست حدس زدی منظورم خودت بودی ممنون که هنوز منو یادته اره خوشحال میشم برای اون  چیزایی ک گفتی

روت همیشه حساب کردم و همچنان بدون که میکنم

کیمیا خانوم شما رو هم یادمه فقط کافیه ادرس وبتو بدی خانوم بی معرفت که رفتی  حاجی حاجی مکه

یا حق


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود بازی و جدیدترین اخبار بازی